لقب پادشاهان ایرانی درون ادب پارسی

نخستین بار درون كتاب اوستا با لقب «كی» كه از لقب های پادشاهی ایران هست آشنا مـی شویم. لقب های خاص انگلیسی اوستا مجموعه ای هست از کتاب های دینی كه بـه زبانی خاص بـه نام زبان اوستایی تدوین شده هست و متن های مقدس دین زردشتی را تشكیل مـی دهد. لقب های خاص انگلیسی دانشمندان ایران شناس نظر مـی دهند كه زبان  اوستایی درون حدود سده های ششم و هفتم پیش از مـیلاد مسیح رایج بوده است، لقب های خاص انگلیسی بنابراین لقب «كی» از بیست و شش سده ی پیش درون ایران شناخته شده هست و چنان كه درون متن های باقی مانده از دوره ی ساسانی (۲۲٦– ٦۵٦م) آمده هست طبقه ی دوم پادشاهان ایرانی بـه نام كیـانیـان نامـیده مـی شدند و نخستین آنان «قباد» بوده است.

كلمـه «كی» درون اوستا بـه گروهی از امـیران و رؤسای قبیله های كه با زردشت پیـامبر معاصر بودند، گفته مـی شد. این امـیران پشتیبان زردشت بودند و برای گسترش دین او درون مـیان قوم های شرقی ایران قدیم جنگ ها كردند. از پادشاهانی كه بـه لقب «كی» خوانده مـی شدند حتما «كیقباد» و «كیكاووس» و «كیخسرو» را نام برد. بنابراین لقب «كی» از نخستین لقب های پادشاهی ایران بـه شمار مـی رود.

خاندان كیـانی وجود خارجی نداشته هست بلكه آن چه درباره ی آنان آمده از طریق اساتیر فارسی و داستان های ملی ایران بوده است. لیكن درون دوره ی هخا (۵۵۹– ۳۲۰ق م) كه آثار بر جای مانده و زبان پارسی باستان، یعنی زبان متداول درون دیـار فارس، قدیم ترین زبان فارسی ایران درون زمان این پادشاهان بـه شمار مـی رفته است، بـه نخستین واژه ای كه بر مـی خوریم كلمـه ی «خشایثی» (Xshayathya) بـه معنی پادشاه است. این كلمـه لقب پادشاهان این سلسله بوده هست و از زمان كورش كبیر (۵۵۹–۵۵۲ ق م) که تا دوره ی اردشیر سوم (۳۵۹–۳۳۸ ق م) بـه كار مـی رفته. با تطور زبان و طبق قاعده ی تبدیل حروف، حرف اول این واژه (خ) حذف شده و حرف (ت) بـه (ه) بدل شده و هر دو حرف (یـاء) آن نیز حذف شده و در دو زبان پیـاپی پهلوی و فارسی دری بـه كلمـه ی «شاه» مبدل شده است.

تذكر این مطلب ضروری هست كه لقب «شاه» بـه طور كلی بر هر پادشاه یـا امـیر یكی از نواحی ایران  اطلاق مـی شده هست و احیـانن حاکمان ولایت های غیر ایرانی كه تابع شاهنشاهی ایران شده بودند بـه این لقب نامـیده مـی شدند.

در همـین دوره كلمـه دیگری نیز با لفظ «خشایثی خشایثنام» بـه عنوان لقب پادشاهان ایران درون زبان پارسی باستان بهد کار مـی رفت کـه در زبان فارسی امروزی «شاهنشاه» شده است. زیرا درون ایران باستان شاهان فراوانی یـافته مـی شدند كه فرمان بردار پادشاه بزرگ كه شاهنشاه خوانده مـی شد بوده اند. درون متن های اوستایی نیز بـه كلمـه «خشیت» ( Xshata) بـه معنی حاكم و سلطان و پادشاه مـی رسیم، اصل این كلمـه «خشی» هست و با كلمـه ی «خشایثی» هم ریشـه بوده است، این واژه علاوه بر معنای اصلی خود (پادشاه) بـه معنی روشنایی نیز آمده هست و واژه «شید» درون تركیب هایی چون «خورشید» و «جمشید» و «مـهشید» از آن جدا شده است.

در همـین متن های اوستایی كلمـه ی دیگری نیز بـه شكل «خشثر» (Xshathra) یـافته مـی شود . این لفظ درون زبان پهلوی بـه صورت «شَتر» آمده کـه در فارسی نوین «شـهر» شده هست و معنی سلطنت، حكومت و قدرت و ریـاست را مـی رساند و واژه ی «خشثری» (Xshathri) از آن جدا شده و صورت مؤنث آن هست ، یعنی ملكه و همسر پادشاه یـا فرمان روا. واژه «خشثر» اشتقاق دیگری بـه شكل «خشتریـا» (Xshathrya) دارد بـه معنی پادشاه. واژه دیگری نیز بـه صورت «خشایـا» (Xshaya) از همـین ریشـه و به همـین معنی آمده است.

لقب های پادشاهی درون زمان اشكانی و ساسانی

پس از زوال سلسله هخا بـه دست اسكندر، دوره ی رخنـه ی فرهنگ و تمدن یونانی درون ایران آغار شده و در لقب های شاهان این دوره دگرگونی بزرگی روی داده است. نخستین واژه ای كه از زبان یونانی بـه فارسی راه یـافت تركیب «بازیلیوس بازیلیون» (Basileus – Basileon) بـه معنی شاهنشاه و ترجمـه ی تحت اللفظی همان كلمـه هست كه درون دوره ی سلوكی یعنی جانشینان مستقیم اسكندر بـه كار مـی رفت. سپس واژه ی یونانی دیگری درون دوره اشكانی رواج یـافت و بر روی برخی از سكه های رایج درون دوره ی فترت مـیان انقراض سلسله ی هخا و آغاز سلسله ی اشكانی نقش بست و آن كلمـه «تیوس» (Teos) هست كه درون زبان یونانی خدا و الاهه معنی مـی دهد و مـی گویند كه ترجمـه ایست از واژه ی «خوتای» پهلوی بـه معنی شاه.

«تیوپادور» یعنی پسر خدا واژه دیگری هست كه درون دوره اشكانی وارد زبان فارسی شده هست و بر روی برخی از سكه های این دوره دیده مـی شود. این سكه ها بی شك درون زمان سلوكی ها كه جانشین اسكندر بودند و به نژاد یونانی خود و پیشوایی اسكندر افتخار مـی كردند زده شده است. و چنان كه کتاب های تاریخ باستان و تاریخ نویسان بونانی ذكر كرده اند غرور بی حد اسكندر موجب شد كه نسب خود را بـه خدایـان برساند. بنیـادگذار سلسله ی سلوكی، یعنی «سلوكوس نیكاتور» كه از سرداران لشكر یونان بود و از مؤسسان امپراتوری مقدونی بـه شمار مـی رفت بعد از آن كه بـه پادشاهی رسید نام «زیوس» خدای بزرگ و مقدس و بی همتای یونانی را چون لقبی به منظور خویش اختیـار كرد و خود را «زیوس سلوكوس نیكاتور» نامـید.

این لقب ها درون دوره ی اشكانی نیز كه بعد از سلوكی ها بـه پادشاهی رسیدند درون ایران متداول بود. اشكانیـان هم بـه مقدونیـان تشبه مـی جستند و نـه تنـها لقب های یونانی را برمـی گزیدند، بلكه گروهی از آنان حتا نسب خود را بـه مقدونیـان مـی رسانیدند که تا در دوران پادشاهی خود كسب احترام و نژادی كرده باشند، زیرا درون آن هنگام هنوز فرهنگ یونانی و تمدن هلنی رواج داشت و شناسایی و تداول این فرهنگ و تشبّه بـه آن نشانـه ی اصالت شخصی بود.

چون دوره ی ساسانی فرارسید. تحولی آشكار درون ایران پدید آمد. ساسانیـان کـه عنصری اصیل بودند و ایرانی بودن را عزت و افتخار مـی شمرده و بدان تفاخر مـی كردند، جمع پراكنده ی  ایرانی را به منظور زنده كردن روح دینی گردآوردند که تا به نیروی دین، ملت ایران را زیر رهبری خود متحد سازند. دیـانت زردشتی را دین رسمـی ایران اعلام كردند و در نشر آن گوشیدند که تا در كشور ایران مستقر شد. «الومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری» درون كتاب «عیون الاخبار» مـی گوید: لقب های خاص انگلیسی «در یكی از کتاب های پارسی چنین آمده هست كه ، اردشیر بابكان بـه فرزندخویش گفت: ای پسر پادشاهی و دین برادرانند با وجود یكی از دیگری بی نیـاز نخواهیم شد. دین اساس و پادشاهی نگهبان است. آن چه اساسی ندارد معدوم و آن چه حارس ندارد از مـیان رفته است. و از این روی كلمـه های «شاه، پاتیخشاه و شاهنشاه» را كه از دوران گذشته زبان پارسی بـه یـادگار مانده بود برگزیدند.»

واژه ی «شاه» بـه کار رفته درون دوره ی ساسانی از اصل «خشایثی» كه درون دوره ی هخا بـه كار مـیرفت جدا شده اما دو كلمـه ی «پاتیخشاه» و «پاتیخشای» از اصل «پاتی خشایثا» (Pati – Xshaytha) زبان فارسی باستان آمده هست و بنا بـه فاعده های تبدیل حرف ها درون زبان فارسی حرف (ث) از این كلمـه بـه (ه) تبدیل شده و به صورت «پاتیخشاه» درآمده است، گاهی حرف (ه) نیز حذف شده و حرف (ی) جای آن را گرفته و «پاتیخشای» شده است.

این كلمـه مركب هست از دو جزء «پاتی» و «خشای» جزء نخست آن بـه معنای حافظ و نگهبان هست و جزء دوم آن همان گونـه  كه درون پیش  گفتیم معنای آشكار بودن، تابندگی و خوب دیداری را مـی رساند. از این دو واژه جدا شده های فراوانی درون زبان پهلوی یـافته مـی شود، مانند: «پاتیخشاییـه» و «پاتیخشاهیـه» بـه معنی پادشاهی و سلطنت و «پاتیخشاهان» و «پاتیخشایـان» كه صورت جمع آن است.

واژه ی «شاه» نیز همچنان كه درون دوره ی هخاان رواج داشته درون عهد اشكانی و ساسانی نیز متداول بوده است. شکل دیگری از این لقب ها كه درون دوره ی ساسانی مورد استعمال داشته و به صورت تركیب اضافی و با تقدیم مضاف الیـه بر مضاف آمده و از هزوارش های زبان پهلوی بوده كلمـه ی «شاه شاهان» هست كه بـه شكل سامـی آن یعنی «ملكان ملكا» مـی نوشته اند و شاه شاهان مـی خوانده اند. بنا بـه روایت کتاب های تاریخ دوره اسلامـی اردشیر بابكان مؤسس سلسله ساسانی این لقب را برگزیده است.

«خوتای» (Xvatay) كلمـه دیگری هست كه درون زبان پهلوی بـه معنای شاه و ملك بـه کار مـی رفته است. این كلمـه از اصل اوستایی «خوتای» آمده، یعنی شخصی كه بـه نفس خویش مـی زید و خود را آفریده و از خود آغاز كرده است. برابر این كلمـه درون زبان فارسی نوین و به همـین معنی بـه صورت «خدا، خدای و خداوند» بـه كار مـی رود و در زبان پهلوی با واژه ی «پاتیخشاه» بـه یك معنی هست و بـه صفت عام بـه امـیران كوچك و حاکمان ولایت ها اطلاق مـی شود.

در ادب پهلوی از مجموعه ی كتاب هایی كه بـه دست ما رسیده یك یـا چند كتاب بـه عنوان «خوتای نامك» یـافته مـی شود و برابر این عنوان درون زبان فارسی نوین تركیب «خدای نامـه» بـه معنی «شاهنامـه» نیز آمده است. این كتاب و یـا این كتاب ها كه با عنوان «خوتای نامك» نوشته شده هست بیش از ده بار بـه زبان عربی ترجمـه شده و از آن جمله «سیره ملوك الفرس» ترجمـه ی «عبدالله بن مقفع» و كتاب «تاریخ ملوك الفرس» كه از خزانـه مأمون خلیفه عباسی بـه دست آمده است، و كتاب «سیره ملوك الفرس» ترجمـه ی «زادویـه پسر شاهویـه اصفهانی» و كتاب «سره ملوك الفرس» ترجمـه یـا گردآورده ی «هشام بن ابی القاسم اصفهانی» و كتاب «تاریخ ملوك بنی ساسان» تصحیح «بهرام پسر مردانشاه».

لقب های پادشاهان ایرانی درون دوره ی اسلامـی

دوره اسلامـی فرا رسید و ایران یكی از اركان آن شد. غلبه ی عنصر عرب بر ایرانیـان و ورود آنان درون ایران با ورود دو چیز مـهم بـه این كشور همراه بود. یكی دین اسلام و دیگری زبان عربی كه زبان قرآن و دین جدید بود. ایرانیـان بـه اسلام گرویدند و از آن استقبال كردند. شاهنشاهی ایرانی بـه والی عرب كه از شبه جزیره ی عربستان مـی آمد و به صفات بدوی و دور از تمدن كهن ایران متصف بود مبدل شد و پی رو آن کاربرد لقب های شاهی منسوخ شد و چون ایرانیـان به منظور راندن عنصر عرب بـه تلاش هایی دست زدند کوشیدند كه زبان فارسی را زنده كنند، اما این زبان، زبان پهلوی نبود بلكه زبان تازه ای بود كه درون سایـه ی اسلام نمو كرد و چون یكی از لهجه های ایرانی بود كه رسمـیت مـی گرفت واژه های «شاه» و «شاه شاهان» ، «پاتیخشاه» و «خوتای» با تغییرات اندکی درون آن راه یـافت . واژه ی «شاه» كه از قدیم ترین عهد بـه كار مـی شد همچنان بـه کار رفت. واژه ی مركب «شاهنشاه» نیز درون دوره های گوناگون اسلامـی بـه صورت های گوناگون بـه کار مـی رفت و بسطی یـافت مثل «شاهنشاه» و «شاهنشـه» و «شـهنشـه» و «شـهنشاه» و همچنین دو واژه ی «پاتیخشای» و «پاتیخشاه» بـه زبان فارسی دوره ی اسلامـی راه یـافت و هنوز هم بـه صورت «پادشاه، پادشـه، پادشاه و پدشاه» بـه کار مـی رود.

این كلمـه درون زبان فارسی تنـها بـه معنای حكم ران و ملك نیـامده هست بلكه معانی گوناگون دیگری مانند: بزرگ، عظیم، شریف و برگزیده دارد، چنان كه درون تركیب های این كلمـه با دیگر كلمات دیده مـی شود مانند: شاه عرب یعنی پیغمبر اسلام و شاه مردان كه كنایـه از علی بن ابی طالب هست .

مصادر تاریخی اسلامـی چنین اشاره مـی كنند كه لقب «شاهنشاه» بعد از زوال دولت ساسانی که تا مدتی بـه کار نرفت، سبب این امر آن بود كه درون زبان عربی به منظور این واژه برابر «ملك الملوك» را برگزیده بودند و بی شك این كلمـه درون زبان عربی عهد اسلام مفهوم «الله» را داشته هست كه بر همـه ملوك پادشاه هست و اسلام تقرب به  خداوند را درون عمل صالح مـی دانست نـه بـه سلطه وعظمت و نسب و كبریـایی كه پادشاهان ایران بدان زینت مـی یـافتند.

نخستین سلسله ایرانی كه لقب «پادشاه» را عنوان رسمـی خود قرار داد آل بویـه بود . فرزندان ركن الدوله حسن (۲۲۳– ۳۳٦هجری) چه آن ها كه درون عراق عرب و فارس و خوزستان و كرمان حكومت مـی كردند و چه آن ها كه درون عراق عجم و بلاد دیلم و گیلان و بلادی كه بـه اسم جبل (قهستان، كهستان) خوانده مـی شد فرمان روایی داشتند، سبب برگزیدن این لقب و بی توجهی بوییـان بـه لقب های اسلامـی آن بود كه نسب این پادشاهان بـه شاه ساسانی بهرام گور مـی رسد، همان بهرام گوری كه کتاب های تاریخ درون باب پرورش او درون دیـار مناذره و به دست آوردن پادشاهی ساسانی بـه كمك ایشان سخن ها گفته اند و معتقدند كه بـه صفات عربی و خصال بدوی متجلی بود و به عربی شعر مـی گفت. بنابراین نسبت این خاندان (بوییـان) بـه بنیـادگذار سلسله ی ساسانی «ادشیر بابكان» مـی رسد و چون آل ساسان لقب شاهنشاه را عنوان پادشاهی خویش قرار داده بودند، آل بویـه نیز از آنان پی روی د.

افول ستاره ی خاندان بویـه با ظهور دو سلسله ی جدید كه درون ایران حكومت كردند و اصلن ایرانی نبودند مصادف شد.  این دو سلسله از جمله تركانی بودند كه بعد از اسلام آوردن بـه ایران وارد شدند. یكی از این دو سلسله غزنوی است، محمود غزنوی و فرزندانش بخشی بزرگ از قلمرو آل بویـه را تسخیر كردند و دولتی تشكیل دادند كه مـیانـه و جنوب شرقی ایران و بخشی از كشور هندوستان را شامل مـی شد. ناحیـه ی غربی و دیگر بخش های ایران تحت تسلط سلاجقه كه از تركان قبیله ها غز بودند قرار گرفت. این دو سلسله لقب «سلطان» را عنوان پادشاهی خود كردند. سلطان محمود  غزنوی (۳۸۷– ۴۲۱هجری) نخستین امـیری بود كه این لقب را اختیـار كرد. لیكن شاعران و مداحان دستگاه او و یـا نویسندگانی كه درون دیوان های دولتش بـه کار مشغول بودند از راه مدح و برای بیش تر تقرب یـافتن لقب های «پادشاه و شاهنشاه» را درون شعر و نوشته ی خود به منظور او مـی آوردند.

«شـهریـار» یكی دیگر از لقب های پادشاهی ایران هست كه درون دوره ی اسلامـی رواج یـافت. این كلمـه تركیبی هست قدیمـی و ما پیش تر از واژه «خشثروییری» كه درون دوره هخاان رایج بود سخن گفته ایم. سخن ما درون این جا مربوط مـی شود بـه كلمـه «شَتردار» پهلوی كه مركب هست از «شَتر» بـه معنای كشور و «دار» بـه معنای حافظ ونگهبان و سرپرست. این تركیب بارها بـه معنای «پادشاه» آمده و چون اسمـی عام رواج یـافته بود.

كلمـه ی «خدا»  (= خدای – خداه – خدات) بـه معنی «رب» و «پادشاه» و «آقا» نیز درون عهد اسلامـی بـه معنی پادشاه بـه کار رفته هست و چنان كه گفتیم اصل این واژه درون پهلوی «خوتای» بوده و به عادت بـه معنی شاه بـه کار مـی رفته هست و درون عهد اسلامـی درون نواحی زیـادی رایج بوده است. مثلن شاه بخارا كه بـه نام «بخارا خدا» معروف شد و ما نمونـه ی کاربرد «بخارا خدات» را درون كتاب «تاریخ بخارا» تألیف ابوبكر جعفر الزشخی درگذشته بـه سال ۳۴۸ هجری مـی بینیم.

در زبان فارسی اسلامـی معنای دیگری به منظور دو واژه ی «خدا» و «خداوند» آمده و آن عبارت هست از «رب، صاحب، رییس و سرپرست ده» . و نیز درون تركیب های متعددی این كلمـه را بـه کار اند مثل «سامان خداة» یعنی پادشاه سامانی، «ناخدا» بـه معنای كشتی بان (این كلمـه درون زبان عربی نیز داخل شده و تا بـه امروز اهل خلیج آن را درون همـین معنیبه کار مـی برند) «خانـه خد» بـه معنای كعبه و مسجد، «خانقا» درویشان ، «كدخدا» بـه معنی رییس ده و محله و سرپرست خانواده و رییس قبیله و حاكم و مردی كه مسئول  خانواده ی خویش است.

در زبان فارسی اسلامـی كه بـه دنبال زبان پهلوی آمده هست و بـه نام "زبان دری" معروف شده كلمـه های دیگری كه معنای «شاه» را برساند یـافته مـی شود مثل : «تاجور» (صاحب تاج) و «جهان دار» (پادشاه و خسرو) و «خدیو» (پادشاه یـا وزیر، یـا امـیر بزرگ، یـا یكتا و فرید زمان) . این لقب از زبان فارسی بـه زبان تركی عثمانی وارد شده و والیـان مصر كه اولین آنان «اسماعیل پاشا» هست تا نواده ی او «عباس حلمـی پاشای دوم» از خاندان «محمد علی» صاحب این لقب بوده اند، و «خدیش» (شاه و رییس خانواده و شیخ قبیله) وسرانچام «خدیور» بـه معنای خدیو.

در ایران لقب های دیگری بـه معنای گسترده و همـه گیر نـه بـه معنای متداول امروزی و محدود وجود داشته هست كه معنی «شاه» مـی داده و در نواحی گوناگون ایران رایج بوده است. مانند: «خوارزمشاه» یعنی حكم ران خوارزم و شاه آن سامان. این كلمـه درون ایران پیش از اسلام نیز متداول بوده و به وبژه درون مورد خاندان های ایرانی و تركی كه درون این مناطق فرمان روایی مـی كرده اند مانند آل عراق و آل مأمون و آل اتسز (شاهان و حاکمان خوارزم) بـه کار مـی رفته و تنـها بـه پادشاهان مستقل از دارالخلافه ی بغداد اطلاق نمـی شده، بلكه بـه حاکمان و والیـان تابع پادشاهی معین، بـه وبژه درون دوره ی غزنوی و سلجوقی اطلاق مـی شده است.

«شار» لقب دیگری هست كه بـه فرمان روایـان غرجستان یعنی حاکمان نواحی غرب هرات و مشرق بلاد غور كه امروز درون افغانستان قرار دارد داده بودند. شاهان تبرستان بـه «اسپهبد» و فرمان روایـان دماوند بـه «مس مغان» (مس بـه معنی بزرگ و مغ مرد دینی زردشتی است) و رییس سرخس بـه «زادویـه» و شاه نسا و ابیورد بـه «بهمنـه» و امـیركش بـه «نیـارون» و حكم رانان فرغانـه بـه «رخشیده» و مرزبانان اشروسنـه بـه «افشین» و حاکمان مرو بـه «ماهویـه» و والیـان جرجان بـه «آناهید» و خدیو بامـیان بـه «شیر» و امـیر گوزگانان بـه «گوزگانان خدای» و شاه بخارا بـه «بخارا خدای» و شاهان شروان بـه «شروانشاه» و حاكم ترمذ بـه «ترمذ شاه» و حاكم كابل بـه «كابل خدای» یـا «كابل شاه» و فرمان روایـان ایرانی هند بـه «مـهراج» (مـه = بزرگ، راج = رأی، یعنی صاحب رأی بزرگ و آقای آن ها ) ملقب بودند. شك نیست كه این نام ها و لقب های ایرانی بـه حاکمان این كشور از كوچك و بزرگ اطلاق مـی شده هست و این لقب ها درون تمام ایران و یـا درون جزیی از آن درون جایی ظاهر مـی شود و در جایی دیگر پنـهان و مـهمل مـی شد، و چه بسا كه اثر آن چون یك واژه فقط درون كتاب های لغت و تاریخ یـافته مـی شد.

گرچه این نام ها و لقب های فارسی خالص بودند، اما نام های دیگری كه غیر فارسی و غالبن گرفته از عربی بود بـه ایران دوره ی اسلامـی وارد شد و از آن جمله هست كلمـه «امـیر» و «مـیر» (مخفف امـیر) . پادشاهان سامانی بـه نام امـیر خراسان نامـیده مـی شدند. «ملك» واژه ی دیگر عربی هست كه بـه زبان فارسی راه یـافته و به معنی شاه بـه کار رفته هست و بیش تر پادشاهان بدان ملقب بوده اند و هنوز هم کاربرد دارد و جمع آن درین زبان بـه دو صورت آمده هست یكی بـه سیـاق فارسی و با اضافه كردن الف و نون «ملكان» و دیگری بـه سیـاق جمع مكسر عربی «ملوك».

 واژه دیگر عربی كه درون زبان فارسی دیده مـی شود واژه ی «سلطان» هست كه درون فارسی معنای حجت و قادر و پهلوان و شاه را مـی رساند . بنابراین بـه خلاف معنای محدودی كه این واژه درون عربی دارد درون فارسی دارای معانی بسیـاری هست و به منظور پژوهشگران ایران شناس غریب نیست كه شاعر بزرگ ایران «سلطان ولد» پسر صوفی و شاعر مشـهور «مولانا جلال الدین رومـی» مؤسس طریقه ی مولویـه را كه درون اكناف عالم اسلامـی بـه وبژه درون دوره ی عثمانی منتشر شده بود بشناسند، وقتی كه چنین شاعری بـه نام سلطان ولد یعنی پسر سلطان شناخته شود. دیگر لقب سلطان درون این مقام بـه معنای فرمان روایی صاحب لشكر و حاشیـه نیست، بلكه او درویشی بوده كه از دنیـا جز خرقه ای كه مـی پوشیده و ایمانی عمـیق بـه خداوند و پرهیزگاری از نعمت های دنیـا چیزی با خود نداشته است.

اگر بـه واژه ی «سلطان» بـه معنای پادشاه توجه كنیم درون مـی یـابیم كه این واژه نخستین بار درون عالم اسلامـی بـه معنای پادشاه نیرومند و توانا بـه کار مـی رفته هست و این لقب پادشاهی را عنوان رسمـی به منظور دو خاندان غزنوی و سلجوقی قرار داده اند  و نخستین كسی كه بدین لقب نامـیده شد سلطان محمود غزنوی بود و این بدان معنی نیست كه اگر  صاحب این لقب بوده هست به لقب های دیگری چون «شاهنشاه» و «شـهریـار» و «شاه» و «پادشاه» و «ملك» خوانده نشود .

حال كه لقب ها و نام های عربی را كه درون ایران بعد از اسلام بـه کار مـی رفته هست ذكر كردیم بـه تر هست لقب هایی را هم كه بـه وسیله تركان درون این سرزمـین وارد شده هست و بـه زبان فارسی راه یـافته است، مورد بحث قرار دهیم.

دوره ی این قبیله های ترك با اسلام هم زمان بوده است، این قبیله ها جز زبان تركی به منظور سخن گفتن سوای شمشیر به منظور تفاهم چیز دیگری نداشتند و از مـیان لقب های متداول مـیان خودشان عنوان هایی برگزیده اند، مانند «گورخان» كه ویژخ ی قوم ختا بوده است، قومـی كه با سلطان سنجر سلجوقی جنگ كردند و او را درون ۵۳٦ هجری گریزاندند. لقب «خان» نیز از لقب های تركی هست كه بعد از تسلط فوم های ترك درون ایران رایج شد، امـیران «خانیـه» و «ایلك خانیـه» و «آل خاقان» و «آل افراسیـاب» و فرمان روایـان ماوراءالنـهر لقب «خان» را به منظور خود و «خانم» را به منظور همسر خویش انتخاب كردند. (خانم واژه ای هست مركب از (خان) و «م» تأنیث).

«بیك» واژه دیگری هست كه معرب آن «بك» و مؤ نثش «بیگوم» (لفظ معرب آن «بیجوم» است) و چون ترك زبانان (خا) را (ها) تلفظ مـی كردند. واژه «خانم» نزد عرب ها بـه «هانم» بدل شده و نام هزاران نفر از ان ما مصریـان از دهاتی و شـهر نشین بـه این نام زیبا مزین شده هست و حال آن كه مصدر و اشتقاق آن را نمـی دانند و تصور مـی كنند كه این نام ها بـه معنی خوشبختی و فال نیك و آوای شیرین هست و این همان تصوری هست كه تركان نسبت بـه همسران امـیران خود درون باب جمال و فتانت و زیبایی و تجمل آنان داشته اند تصوری از خان عاشق و خانم بـه شكل استوره و افسانـه ای درون مـیان زنان ترك.

واژه «خاقان» هم یكی دیگر از لقب هایی هست كه با تركان بـه زبان فارسی وارد و در  ایران شایع شد. این لقب نـه تنـها درون ایران عهد اسلامـی رواج داشت بلكه درون دوره های پیش از اسلام و در عصر ساسانی نیز متداول بود و به شاهان سمرقند اطلاق مـی شد.

«تكین» واژه تركی دیگری هست به معنی امارات و ریـاست این كلمـه بـه آخر اسم عام یـا صفت مـی پیوندد که تا اسمـی مستقل بسازد ، درون دایرة المعارف ایرانی (لغت نامـه دهخدا) این كلمـه بـه معنی صاحب روی زیبا و اندام خوش آمده است، نام های زیـادی از شاهان ترك نژاد بر جای مانده كه بـه این كلمـه پیوسته و عنوان رسمـی آنان شده هست مثل: «بكتكین» و «تغرل تكین» و «البتكین» و «سبكتكین» (پدر سلطان محمود غزنوی) و «نیـالتكین» و جز آنان.

واژه های «خان» و «خاقان» درون زبان عربی نیز بـه کار رفته و جمع این دو كلمـه درون این زبان بـه شكل خوانین و خواقین آمده است. ارزش لغوی این دو كلمـه برابر ارزش لغوی شاه هست كه جمع آن درون عربی بـه صورت «شاهات» آمده است.




[لقب پادشاهان ایرانی درون ادب پارسی - ایران ناز لقب های خاص انگلیسی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 13:17:00 +0000